کد مطلب:314382 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:192

حضرت ابوالفضل فرمود او را ببخشید، دست از من برداشتند
عالم متقی، جناب حجة الاسلام و المسلمین حاج شیخ عباس طهرانی (رحمه الله) كه در كتابخانه ی مدرسه ی حجتیه قم افاضه می فرمود، در كتاب



[ صفحه 305]



دین و وجدان چند حكایت در رابطه با افراد جن زده و راه خلاصی آنها آورده است كه یكی از آن حكایات مربوط به كرامت حضرت قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس علیه السلام است. ایشان می فرماید:

یكی از زنانی كه سال هاست او را می شناسم و به صدق گفتارش یقین دارم گفت: مقداری سیب زمینی داخل ظرفی گذاشته و پختم، به آشپزخانه رفتم تا آن را بیاورم، آب بسیار داغی داشت، بدون این كه نام خدا را ببرم به كف آشپزخانه ریختم و سیب زمینی ها را آوردم و با مادرم خوردیم و خوابیدیم و نیمه های شب ناگهان سنگین شدم، به طوری كه حالت غشی و بی هوشی به من دست داد. مادرم از صدای ناله ی من بیدار شد و به بالینم آمد. او كه حالت رقت انگیزم را می دید. مرا مالش می داد ولی افرادی كه مادرم آنها را نمی دید، مرا می زدند. من با التماس و زاری به آنها می گفتم: تقصیر من چیست؟ سرانجام آنها را به حضرت عباس علیه السلام قسم دادم كه دست از سر من بردارید. اما آنها در پاسخ می گفتند: چرا آب داغ را ریختی و كودك ما را سوزاندی؟ در این میان شخص بلند قامتی ظاهر شد و به آنها گفت: بس است او را ببخشید و دست از سرش بردارید، كودك شما فقط مویش سوخته، تنش كه سالم است! آنها در اثر شفاعت این شخص كه به نظرم حضرت عباس علیه السلام می آمد، دست از من برداشتند و رفتند، و من به هوش آمدم و به حالت طبیعی برگشتم، تا این كه چند شب دیگر كه می خواستم به همان آشپزخانه بروم همین كه به آن جا نزدیك شدم، صدایی شنیدم كه می گفت: «هنوز چشمت نترسیده؟». [1] .

ادب اباالفضل علیه السلام



ایمان و وفا سایه ی بالای تو بود

ایثار علی نقش به سیمای تو بود



گر لب نزدی به آب دریا عباس

دریای ادب میان لب های تو بود [2] .



[ صفحه 306]




[1] دين و وجدان، ص 199.

[2] سيدرضا مؤيد خراساني از آينه ي ايثار، ص 63.